توکلی: ایوانف گفت فقط تو حال من را میدانی

هر قهرمان المپیک نه یک، بلکه چندین و چند خاطره از قهرمانی خود در بازیهای تابستانی دارد، از همینرو و برای جمعآوری مهمترین خاطره طلاییهای ورزش ایران شروع به گفتوگو و گردآوری خاطرات قهرمان قهرمانان کردیم؛ از اولین آنها امامعلی حبیبی و محبوبترینشان جهان پهلوان غلامرضا تختی تا سوپرستاره این روزهای ورزش کشورمان حسن یزدانی دوستداشتنی
به گزارش ایران ورزشی؛هر قهرمان المپیک نه یک، بلکه چندین و چند خاطره از قهرمانی خود در بازیهای تابستانی دارد، از همینرو و برای جمعآوری مهمترین خاطره طلاییهای ورزش ایران شروع به گفتوگو و گردآوری خاطرات قهرمان قهرمانان کردیم؛ از اولین آنها امامعلی حبیبی و محبوبترینشان جهان پهلوان غلامرضا تختی تا سوپرستاره این روزهای ورزش کشورمان حسن یزدانی دوست
داشتنی.
در این روزها که منتسب به روزهای کرونایی المپیک است، شما عزیزان هر روز میتوانید خاطره قهرمانی یکی از قهرمان المپیک ایران را در همین ستون مطالعه کنید.
حسین توکلی، قهرمان مسابقات وزنهبرداری المپیک ۲۰۰۰ سیدنی
خیلیها با آن نوع پریدن من روی سکوی قهرمان المپیک خاطره دارند و در موردش حرف میزنند، اما بهترین خاطره من از قهرمانیام در مسابقات وزنهبرداری المپیک ۲۰۰۰ سیدنی نه برای لحظهای که مدال طلا را به گردن انداختم، بلکه برای صحنهای بود که اشک پیرمرد سرازیر شد و من میدانستم دلیل این اشکها چیز دیگری است.
یوردان گئورگی ایوانف سرمربی بلغاری تیم ملی برای ما بسیار زحمت کشیده بود.
او با فدراسیون بلغارستان به مشکل خورده بود و بعد به ایران آمده و هدایت تیم ملی وزنهبرداری کشورمان را بر عهده گرفته بود. او بسیار تلاش کرد تا به موفقیت برسد، اما بیشتر از آن میخواست یک چیزهایی را به بلغارها ثابت کند و آن اینکه اشتباه کردند که به این آسانی او را از دست دادند، برای همین وقتی من را در حالی که دو بلغارستانی روی سکوی دوم و سوم ایستاده بودند، روی سکوی قهرمانی دید اشک از چشمانش سرازیر شد و من میدانستم این اشکها چه معنایی دارد.
آن سال بلغارستان با دو تیم کامل در المپیک حاضر شده بود؛ در واقع یک تیم در قالب کشور بلغارستان و یک تیم کامل هم در قالب تیم قطر که قطریها پول داده و وزنهبرداران این کشور را خریده بودند و من بالاتر از وزنهبرداران این دو کشور روی سکوی اول ایستادم و این برای ایوانف خیلی ارزشمند بود.
بعد از مسابقه که در اتوبوس بودیم و به سمت دهکده المپیک برمیگشتیم رو به پیرمرد کردم و گفتم: «مستر ایوانف یادتان هست روزی که با وجود تمام جوانیام لطف کرده و من بچه شهرستانی را که در قهرمانی کشور دوم شده بودم را انتخاب کردید گفتم این لطف شما را روزی جبران خواهم کرد، وقتی اشکهای شما را هنگامی که بالاتر از دو بلغارستانی روی سکو ایستاده بودم دیدم متوجه شدم که توانستم این کار را انجام دهم، برای همین خیلی خوشحال هستم.» ایوانف به من نگاه کرد و گفت «فقط تو حال من را میدانی و من حال تو را.»
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در سایت منتشر خواهد شد.
پیام های که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.