جایی که به آن تعلق داشت

یکی از دوستان میگفت «آقای یزدانی خرم، ساعت یک بامداد یکشنبه (یک ساعت پیش از وفات)، ترانهای از استاد ناظری را در گروه واتساپی دوستانش گذاشت با این مطلع آشنا که... ای ساربان آهسته ران... کارام جانم میرود.»
ایران ورزشی - یکی از دوستان میگفت «آقای یزدانی خرم، ساعت یک بامداد یکشنبه (یک ساعت پیش از وفات)، ترانهای از استاد ناظری را در گروه واتساپی دوستانش گذاشت با این مطلع آشنا که... ای ساربان آهسته ران... کارام جانم میرود.»
چنین چیزی را در مورد چون اویی میپذیرم چون بخوبی محمدرضا یزدانی خرم را میشناختم. بلافاصله بعد از ورود به دنیای رسانه با او آشنا شدم. دو سالی بود به فدراسیون والیبال آمده بود. ارتباطاتش با مردان تراز اول سیاسی بسیار خوب بود؛ اما هیاهویی در وجودش ندیدم. بیآنکه این ارتباطها را زمینه رانتخواهی کند، آمد تا اگر تیغش به کار میآید در راه ورزش و ایران ببُرد. او خیر ورزش را میخواست، چون بیگانهای تازه از راه رسیده نبود. از کودکی با ورزش و دردهایش آشنا شده بود. پرواز والیبال ما به آسمان هفتم بدون تردید، مدیون محمدرضا یزدانیخرم است که موجب اقبال عمومی به والیبال شد و محمدرضا داورزنی راهش را بدرستی و با قدرت ادامه داد (که والیبال به همان اندازه مدیون این مرد هم هست).
یزدانی خرم در طول 17 سالی که رئیس والیبال بود بارها در بنبست قرار گرفت اما هرگز پشت هیچ دیواری در جا نزد. ایوان بوگانیکف را به ایران آورد و مردانه پای این روس بلند قد ایستاد تا تمام استعدادهای آینده والیبال ما را از دورترین نقاط ایران به تهران بکشاند. اگرچه در 5 سال فدراسیون کشتی تلألو روزهای والیبال را نداشت؛ اما در آن رشته هم کارهای ماندگار کرد.
نه والیبال و کشتی که تمام ورزش ما بدهکار و وامدار یزدانی خرم است که صادقانه و مردانه به کشورش خدمت کرد. به احترام این مرد میایستیم که در طول سالها زندگی و حضور در ورزش، احترم را برای خود خرید تا دوست و دشمن، خوبش را بگویند. این را بهدلیل آسمانی شدنش نمینویسم که اصولاً با مبالغههای بعد از وفات مشکل دارم. مینویسم چون فکر میکنم حق مردی مثل او فقط همین است: یزدانی خرم متعلق به دنیای تاریک ما نبود. به دل روشنایی رفت؛ جایی که به آن تعلق داشت.
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در سایت منتشر خواهد شد.
پیام های که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.