عملیاتِ غیرممکن!

نوزده سال قبل. 24 آبان 1380. مسابقه برگشت ایران و جمهوری ایرلند از سری مسابقات مقدماتی (پلیآف) جام جهانی 2002 کره جنوبی و ژاپن. عکسها همگی خارجی است.
ایران ورزشی: نوزده سال قبل. 24 آبان 1380. مسابقه برگشت ایران و جمهوری ایرلند از سری مسابقات مقدماتی (پلیآف) جام جهانی 2002 کره جنوبی و ژاپن. عکسها همگی خارجی است. مکان ثبت عکسها ورزشگاه یکصد هزارنفری آزادی تهران و تاریخ ثبت عکسها است. نبرد حذفی برگشت برای صعود. یکفاصله اندک تا مرگ و زندگی. تا صعود و سقوط. تیم ایران که در جهنم زشت منامه گرفتار شده بود و تساویهای بیمورد و از سر بدشانسی گریبان تیم شاداب بلاژوویچ را گرفته بود در مسابقه رفت در دوبلین نتوانست عملکرد درخوری از خود نشان دهد.
با ندانمبهکاری مدافع مُدعی تیم ملی پنالتی دادیم و با سردرگمی در دفاع و عدم ریباند مناسب گل دوم را دریافت کردیم تا کار برای صعود در ورزشگاه آزادی و مسابقه برگشت حذفی بسیار دشوار و سخت شود. اینجا تیم ملی ایران برای صعود نیاز داشت تا سه گل به تور دروازه تیم حریف بدوزد اما گلی دریافت نکند. عملیاتی غیرممکن. ورزشگاه مملو از تماشاگر آزادی چشمانتظار عملکرد تماشایی ستارههای نامدار تیم ملی و نیمکت خوشفکر ایران بود اما روند مسابقه به گونهی دیگری طی شد. عدم همراهی داور درصحنه محوطهی جریمه و بدشانسی محض فورواردهای تیم ملی در دوختن توپ به تور دروازه صعود را برای تیم ایران بیش از گذشته دور از دسترس ساخته بود. بازیکنان تیم رقیب حرفهایتر و معقولتر بازی را اداره میکردند و مربی بازیگوش و باهوش این تیم میک مککارتی تدابیر لازمه را برای یک بازی کنترلشده در غیاب روی کین مشهور بهخوبی اتخاذ کرده بود. در دقایق رو به پایان مسابقه آزادی، شرایط بد و ناگواری به خود دید. از زدن ترقهها که بگذریم؛ شعار علیه تیم ملی و آتش زدن کاغذ و هیاهوی ضد ملی روی سکوها در نشانهی اعتراض در شرایطی که مسابقه هنوز پایان نیافته بود پیشاپیش عصر تلخ پاییزی را برای فوتبال ملی رقم زد و در خاطرهها ثبت کرد. یک وداع بدمزه و یک نمایش ناکافی. این تیم لایق صعود بود و مسابقات چشمنواز و عملکرد شاخص بازیکنان در اکثر مسابقات مقدماتی دلِ هواداران پرشور فوتبال را شاد کرده بود و آنان را به صعود به جام جهانی پس از چهار سال امیدوار نگهداشته بود. به زمین سفت رسیده بودیم. به یک تیم گردنگلفت و قلدر که ضد فوتبال شبیه کشورهای حوزهی خلیجفارس فوتبال بازی نمیکرد اما راه و رسم نگه داشتن مسابقه را بهخوبی بلد بود. ما بهسختی در این مسابقه توانستیم یک گل بزنیم. گل؛ توسط یحیی گلمحمدی مدافع پیشتاختهی تیم؛ روی یک ضربهی کرنر و ضربهی سر دیدنی؛ نوشدارو بعد از مرگ سهراب بود. دیر شده بود و باور به صعود از ذهن و روان ایرانیان پیشتر رَخت بربسته بود. یحیی باحمیت توپ را به تور دوخت و سریع به زمین خودی آمد تا مسابقه از سر گرفته شود. خدا را چه دیدی شاید ورق برگشت؛ که برنگشت و او زودتر از همه با چشمان گریان زمین را ترک کرد تا از هجمه و گزند هواداران عصبانی و هیجانزدهی تیم ملی در امان بماند.
در عکس، یحیی صورت خود را پوشانده است. نه با دستان که بالباس ملی. گویی این جامه که مزین به پرچم است قرار است از ما محافظت کند و ما را در امان و مصونیت بدارد. پنهان کردن چهره بهمثابه نوعی پنهانسازی هویت، دلالت بر وضعیتی استیصالگونه و شکستخورده و شرمی شرقی دارد. سروصورت او خیس و غرق عرق است و چهره و عضلات صورت او درهمکشیده و بسیار منقبض است. از این بدتر هم نمیشُد. بُردی که ما را به مقصود نرساند. پیروزی به طعمِ گس توقف و عدم صعود. بُردی که بهای کمی داشت و در بازار رقابتهای جهانی، عیارش دیده و سنجیده نَشد. توقف ایرلند در آزادی کار کمی نبود؛ اما این دستاورد بَر باد رفت چون دیرهنگام بود و از همین رو بازیکن ملیپوش اینگونه چهره از لنزهای دوربینها مخفی ساخته است تا هرگز این لحظه نماند و به یاد آورده نشود و خاطرهی جانکاهش از یاد زدوده شود. در عکسهای دیگر شاهد کارناوال شادی تیم ایرلند در ورزشگاه هستیم. وضعیتی غریب. آنگاهکه ورزشگاه از هواداران خودی خالی میشود گویی فرصت شادی برای تیم مقابل و بزمِ صعود فراهم میگردد.
آنها در روزی که باختند چنین مسرور و پر تبخترند. زبان بدن بازیکنان تیم ایرلند زبانی فاتحانه و مغرور است. آنها پرچم کشورشان را به اهتزاز درآوردهاند. شاهدیم که عکاسها در زمین پراکنده و سردرگم در حال چرخیدن هستند. آنان هدف اصلی خود را در زمین نمییابند. گویی شکارچی نیز نومید شده و شکار خوشخطوخال زودتر میدان را ترک گفته است تا برای سالهای بعد عزم و تدبیر کند. در عکسها دودی در آسمان آزادی در این شب تیرهوتار پخششده است که دودی ناشی از پرتاب ترقههای آتشزا و مواد محترقه است. آتشبازیای ناکام و از سر شکست و سرخوردگی تام حامیان متعصب و عصبیِ تیم ملی در شبی که دریبلها و هنرنماییهای علی کریمی، جدیت دایی و سختکوشی باقری رَه بهجایی نبرد و هرچه در نبردهای تنبهتن موفق بودیم اما زورمان به حریف تراز اولی به نام ایرلند نرسید تا از دروازهی شِی گیون بگذریم اما به سئول و توکیو نرسیم. ما برای این صعود گویی هنوز آمادهیآماده نبودیم. باور به پیروزی داشتیم اما سازوبرگمان کافی نبود تا بار دیگر ناکام بمانیم و چیزی از ارزشهایمان کَم نشود اما گره روانی شکست و بدبیاری برایمان کورتر شود. در عکسها، ورزشگاه در حال خالی شدن است اما هواداران تیم ملی هنوز یارای ترک ورزشگاه را ندارند و همزمان جشن صعود ایرلندیها در حال برگزاری است. جشن صعود در روزی که باخت بدرقهی راه تیم سبزپوش بود. قوانین عجیبوغریب فوتبال. طاقتهای طاق شدهی ایرانی در روزی که آزادی در ماتمی سخت گریست و اینکه ما برنده شویم اما قافیه را به قوانین فوتبال، شانس خیرهسر، تقدیر تاریخ، حرفهای نبودن، حکایت کشک و بادمجان، سرسری گرفتن اردوی تیم ملی توسط بازیکنان، مشاجرات روزنامه معروف و سرمربی پُرحاشیه، کشاکش خداداد و بلاژ و بازیگوشی ستارههای نامدار در یک سفر اُدویسه وار از جده تا منامه و از ابوظبی تا بغداد و بانکوک و دوبلین ببازیم. بختِ ما در آن شبِ پاییزی، بلند نبود تا آخر شاهنامه اصلاً «خوش» نباشد.
عکسها از فرشاد عباسی
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در سایت منتشر خواهد شد.
پیام های که به غیر از زبان فارسی یا غیرمرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.